تصویر اسلام در رسانه های غربی
برده های ترس: رسانه های جمعی و اسلام پس از 11 سپتامبر
FEAR’S SLAVE: THE MASS MEDIA AND ISLAM AFTER SEPTEMBER 11
Andrew Padgett and Beatrice Allen
ارائه دهنده: حسین عباسی
چکیده
« هدف مقاله طبق آنچه نویسنده بیان داشته است، بررسی ساختار جامعه در ایجاد و شکلدهی "دیگران" از طریق رسانههای جمعی است، آنهم هنگامی که _ در غرب _ وضعیت بحرانی و بغرنج است. استدلال مقاله این است که رسانه های جمعی غربی دچار یک پارادوکس(تناقض) آشتی ناپذیر هستند: از یک طرف خواستار و از طرف دیگر تکذیب کننده دیگری های دلهره آور هستند. ( اتحاد جماهیر شوروی ، القاعده و... از این دست دیگریها هستند.) مقاله متذکر میشود که این پارادایم غیریت (دیگری سازی) در دوران پس از جنگ سرد و قبل از حادثه یازده سپتامبر به مبارزه به مواد مخدر بدل گشت و از این طریق رسانه های جمعی آمریکا توانستند دیگری دورن مرزی خود را کاهش دهند. (به عبارت دیگر رسانه ها آمریکایی بین این دو واقعه دست به ساخت و ساز دیگری جدیدی به اسم جنگ به مواد مخدر زدند). نویسنده سوال اصلی مقاله خود را اینگونه بیان می کند: انگیزه و موتور محرک رسانههای جمعی آمریکا در ساختن دیگریای شبیه به اتحاد جماهیر شوروی چیست؟ چه کسی است که رسانهها یا جامعه را را مورد عتاب قرار میدهد و از رسانه ها میخواهد که این چنین کار کنند؟ »
انگیزه چنین پرسشی این است که رسانههای بین المللی استرالیا که ترکیب فرهنگ و سیاست هستند، به دنبال یافتن انگیزه غرب هستند. یعنی اینکه تشخیص دهند چرا غرب پس از شوروی به دنبال دیگریای جدید می گردد. پس از حوادث یازده سپتامبر است که ما شاهد اهریمن شدن اسلام توسط رسانه های غربی هستم به ویژه مطبوعاتِ تلخیصی ( خلاصه شده / مصور). این نوع اهریمن سازی ما را به یاد بلوک شرق است یعنی امپراطوری شیطان در زمان قبل از پرسترویکا و گلاسنوست می اندازد. ارتباط بین رسانهها غربی و دیگریای به اسم شوروی اغلب با عدم پرداختن به پدیده شوروی رقم میخورد یعنی اینکه رسانه ها نسبت بین خود و شوروی را بیان نمی کردند . با همه این اوصاف شوروی به عنوان کهن الگویی از دیگری پدیدهای مهیب، ترسناک و غیر منطقی بود. آنچه مورد تاکید این مقاله است پرداختن به رسانه آمریکایی در سه ماه ابتدایی پس از یازده سپتامبر است . نویسنده قصد دارد نشان دهد چگونه با توجه به پارادایم دیگری به اسم شوروی، جهان اسلام، بازنمایی میشود. سوالات اصلی و اساسی این بحث عبارت اند از : چه کسی اسلام را مقصر میداند و از اسلام ابلیس نمایی میکند؟ رسانه ها یا جامعهای که در رسانه ها کار می کنند ؟
در ارزیابی از جنگ سرد، ویلیام هایلند به نقل از نوام چامسکی مینویسد :
در پنجاه سال گذشته سیاست خارجی آمریکا در پاسخ به تهدید ناشی از مخالفان و دشمنان این کشور تشکیل شده است. در واقع در تمام سال های پس از پرل هاربر، ایالات متحده امریکا یا در جنگ، یا مشغول تقابل و درگیری بوده است . الان، برای اولین بار در نیم قرن _گذشته_ ایالات متحده این فرصت را به سیاست خارجی خود داده است که خود را بازسازی کند و خود را از محدودیت های بسیار جنگ سرد آزاد نماید... الان ما به سمت یک عصر جدید در حرکت هستیم. آرزوی بازگشت آمریکا و عدم گرفتاری آمریکا( درگیری و تقابل با دیگری) به صورتهای مختلفی ممکن است... آیا آمریکا پس از مدت طولانی به خانه باز خواهد گشت؟ ( یعنی آیا آمریکا از تقابل و درگیری دست میکشد؟ ) در واقع ایالات متحده برای اولین بار بعد از سال 1945 استفاده از گزینههای اصیل(درست) را در دستور کار خود قرار میدهد. آمریکا و متحدان آن پیروز جنگ سرد بوده اند... _ به عبارت دیگر اگر آمریکا و متحدان او پس از پنجاه سال درگیری و دشمنی با شوروی را رها کنند و به خانه بازگردند یعنی به خود رجوع کنند و دیگری را رها سازند میتوانند لذت استفاده از گزینههای درست را به بچشند. _(چامسکی، 1991: 13)
سوال مشابه این را میتوان از موقعیت و جایگاه رسانهها در بعد از جنگ سرد پرسید: رسانه های غربی آزاده شده از وظایف ایدئولوژیکی خود، میتوانند شکل جدیدی از تعامل با جامعه را پیریزی نمایند که دران مخالفان و نقدهای داخلی به پیش کشیده میشود. برای اثبات این مدعا یعنی برای اینکه نشان داده شود رسانه ها شکل جدیدی به خود گرفتهاند(احتمالاً پس از دوران جنگ سرد) نویسنده اشاره می کند ادبیات این دوران، به خوبی ایت تغییر شکل در رسانه ها را نشان میدهند. اندرو روجکی و دیپا کومار در میان دیگر نظریه پردازان تغییر عملکرد رسانه ها( رسانه های آمریکایی) معتقدند با توجه به تظاهرات علیه جلسات سیاتل سازمان تجارت جهانی (WTO) در سال 1999 یعنی پایان جنگ سرد، همچنین (گزارش های خبری در ایالات متحده آمریکا امروز و پخش برنامه های شب در CBS، و همچنین تفسیر op-ed در نیویورک تایمز، لس آنجلس تایمز و واشنگتن پست) نشان از یک تغییر در مخالفتِ سیاسی است که می توانیم این تغییر را به فرسایش حاکمیت دولت بر سیاست های اقتصادی قلمداد کنیم. (روجکی، 2002: 152)
روجکی استدلال می آورد که هم زمان با گسترش بازار های جهانی و انقباض تهدید شوروی گروه های مخالف شکل جدید را به خود گرفته اند. او (روجکی ) استدلال میکند که پس از جنگ سرد رسانه ها ابقاء و نگهداری از منافع ملی را در دستور کار خود قرار دادند. با این حال این وطن پرستی به مخالفت با دست اندازی امپراطوری شیطان تغییر پیدا کرد و هم چنین کار رسانه ها بازنمایی مثبت از کسانی شد که به دنبال دفاع از منافع اقتصادی ملی بودند:
[ در غیاب ] جنگ سرد و اثرات انحرافی آن بر وفاداری _ رسانه ها _ به دولت، رسانه های جمعی [در مورد این تظاهرات سازمان تجارت جهانی] به عنوان امر مهمی در رابطه بر قرار کردن عامه مردم با پیام جنبش شدند . رسانه ها به بیان انتقاد کمک کردند و آن انتقاد این بود که بررسی اقتصاد بین اللملل باید از نهاد های دموکراتیک عبور کند. نتیجتاً این شد که شاهد یک پلورالیسم بودیم که در آن رسانه های جمعی ممکن است نقش سازنده ای در ایجاد نهادهای دموکراتیک پاسخگو(بررسی کننده) بازی کنند . (رجکی، 2002: 167)
تغییر در بازنمایی رسانه ها از جنبش های سیاسی در طول دوران جنگ سرد و پس از آن به خوبی نشان دهنده این امر است که رسانه ها به شیوهای موثر در خدمت ایدئولوژی بودهاند. علاوه بر این نویسنده ادعا می کند که تحول رسانه ها خود نشان از این دارد که رسانه ها برای جلوگیری کردن از اینکه به آنها صفت غیرِ وطندوست بچسبانند به این کار (خدمت به ایدوئولوژی) روی آوردهاند. به اعتقاد نویسنده فرمول سادهای در اینجا در حال کار کردن است: از زمان انقلاب فرانسه تا ظهور و بروز مدرنیته، جهان هوشمند در برابر وسوسه تضاد و دوگانه انگاری مقاومت کرده است. اما به اعتقاد نویسنده با مرگ نیچه در قرن نوزدهم این هوشمندی جهان در عدم دوگانه سازی نیز به عارضه مرگ دچار شد یعنی غرب به جنگ روی آورد جنگ بین خوبی و بدی. نویسنده پس از آنکه از نیچه نقل قول می آورد گفتهای که نشان میدهد نیچه به ذهنیت دوگانه ساز حمله ور شده است، متذکر میشود همان گونه که نیچه می گوید ذهنیت برده در دست رسانه های جمعی است و رسانه ها ابزاری در دست قدرتمندان هستند و این ابزار(رسانه ها) میتوانند با ایجاد ترس و دلهره از فردِ دیگری به تقابل و درگیری و یا به عبارت بهتر به دیگری سازی دست بزنند .
نویسنده پای عصر روشنگری را به میان میکشد و ریشه درگیری بین منِ خوب و دیگری بد را در ثمره دروان روشنگری میداند. نویسنده به نقل از آدرنور اشاره میکند: عصر روشنگری این مشروعیت را به روزنامه نگاری در آن زمان رسانه های جدید در زمان حال داده است که بتوانند جهان بازنمایی در خود را به خوب و بد تقسیم کنند. عصر روشنگری بود که ذهنِ انسان را به جای اسطوره نشاند و علم را به جای داستان اسطوره ها نهادینه کرد. همین جابهجایی بود که باعث شد روشنگری در عصر حاضر در روح رسانهها حاکم شود. نویسنده کمی این قضیه را شرح می دهد: عصر روشنگری به بشر اجازه داد با تکیه بر ذهن بشر همه چیز را فرمول بندی کند و منطقی خاص خود را در بازنمایی از جهان پیاده سازد. این منطق خاص بود که بشریت را مجهز کرد به سلاحِ خوب و بد و به تبع آن رسانه نیز تبدیل به چیزی شد که در آن میتوان بین خوب و بد جدایی آشتی ناپذیری را مشاهده کرد . اینکه عصر روشنگری داعیه شناخت خیر مطلق را از طریق ذهن بشر داشت در رسانه ها متجلی شده است؛ یعنی این رسانه ها هستند که در عصر حاضر منطق خاص روشنگری را پیاده میکنند و از این طریق رسانه به همان چیزی بدل میگردد که نیچه از قبل پیش بینی کرده بود. حق است که بگوییم رسانه تبدیل به ابزاری برای هدایت و دستبرد زدن به ذهنیت برده میشود و از همین طریق هم حاکمیت خاص خود را پیاده می کند، رسانه منطق دوگانه سازی را بر ذهن ها مستولی می کند . عصر روشنگری با ادعای بلندپروازانه ی خود بشریت را به سمتی برد که در نهایت منجر به تقابل بین "ما" و "دیگری" شد.
در مورد این قضیه نوام چامسکی تقریری دارد که نویسنده آن را به این صورت در مقاله خود می آورد :
تهدید برای امروز باید از را دور باشد: "دیگری"بسیار متفاوت از "ما"؛ هدف تعیین شده باید به اندازه کافی ضعیف باشد تا حمله به آن برای ما هزینهای نداشته باشد. رنگِ اشتباه کمک میکند خود به عنوان خوب نشان داده شویم. به طور خلاصه تهدید باید در جهان سوم باشد یا یکی از شهرها داخلی. جنگ علیه(انگیزه حمله به هدف) تهدید نیز باید مشخص شود، یک حمله با قابلیت پیروزی یا اینکه زمینه را برای پیروزی های آینده آماده کند . (چامسکی، 1991: 114)
حال به جایی رسیدیم که به اعتقاد نویسنده بوشِ پدر جنگ با مواد مخدر را سری زبانها انداخت، نویسنده مقاله در این جا نکتهای بسیار مهم را گوش زد می کند و آن این است که این سخن بوش دیگریِ درون مرزی را در ما تقویت کرده است. به عنوان مثال: مقصرِ کشتار و تیراندازی در مدرسه کلمبیا موسیقی های مرلین منسون هستند، موسیقی راک عامل گرایش به مواد مخدر شناخته شد و ... . این علل همگی، همان دیگری هستند . اما دیگری که در داخل خانه قرار دارد مثل قاچاقچیان مواد مخدر که نوعی از دیگری درون مرزی به شمار می روند .
نویسنده، نوشته خود را این گونه ادامه می دهد که بیشتر چیزهایی که رسانه ها آن ها را مفتضح و بسیار بد جلوه می دهند، چیزی نیست جز موضوعی برای گزارش. به عبار دیگر نویسنده می خواهد بگوید_ که تیفن معتقد است_ رسانه ها به طور معمول کسانی را مورد حمله قرار می دهند که توان مقاومت ندارند یعنی همان نکته ای که چامسکی اشاره کرد را به طریقی دیگر بیان می کند .
در کل، این "دگیریِ" درون مرزی از آن دیگری که ما در دروان شوروی شاهد بازنمایی آن در رسانه ها بودیم، کاملا متفاوت است. ترس ما از این دیگری(درون مرزی) منطقی بود و میتوانستیم آنها را درک کنیم. حتی میتوانستیم بر این تهدید های درون مرزی غلبه پیدا کنیم. در نهایت اینکه اینها با همه ضعف ها و کاستی های آمریکایی یا استرالیایی هستند. این تهدید داخلی را میتوانیم بفهمیم چرا که آنها در انتخاب راه دچار اشتباه شدهاند، آنها درست شبیه ما هستند . (این ها همه تفاوت دو نوع "دیگری" می باشد). نویسنده ضمن اعتراف به این که هرگز از این نوع دیگری سازی هب عنوان سرگرمی دفاع نخواهم کرد اشاره می کند، حداقل از سال 1990 به رسانه های غربی اجازه داده شده که نگاه بردهواری خود را روشن سازند.
اشاره می کند نویسنده به اینکه در جامعهای که در آن دیگریهای فروانی حضور دارند، نمیتوان به راحتی بین خوب و بد تمائز قائل شد . جامعه نمی تواند یک سری اخلاقیات برده داری را در خود برقرار سازد یعنی نمیتواند به طور همزمان علیه خود چیزی را حاکم کند. به جای این امر جامعه باید با یک اخلاق کارشناسی شده به گونهای عمل کند که بتوان هم خوبی و بدی(انحراف) را متمایز کرد و هم کثرت و تفاوت را نشان داد. نویسنده معتقد است که اگر جامعه این شیوه را در دستور کار خود قرار دهد و رسانه نیز این شیوه را پیاده سازد(شیوهای که درآن کثرت و تفاوت قابل درک است) در جهت بهبود تعالی جامعه خواهد بود.
جالب اینجاست که نویسنده خود ادعا می کند که رسانه ها در غرب این چنین نشد و به دنبال حوادث یازده سپتامبر رسانه ها نیز مانند سایر موسسات در غرب به این نگرش (فلسفه) روی آورد که برای بهره مندی از امنیت، کاهشِ آزادی شهروندان بهای کمی است که باید پرداخته شود. لذا به نقل از اکنومویست :
حتی برای کسانی که به طور مستقیم مورد تهاجم القاعده نبوده اند نیز مبارزه علیه افغانستان و قوانین ضد تروریستی آن ها را در بر گرفته است. لذا در دوازده ماه گذشته نیز دولت به دلیل انگیزه جدایی خوب از بد سعی کرده است که قوانین تصویب کند و محدودیت هایی اعمال نماید که گویا همه جا حضور دارد. ( درنتیجه ) قوانین سختگیرانه منجر شده است که آزادی مردم برای لذت بردن کاهش یابد .
نویسنده معتقد است که بسیاری از نویسندگان و تحلیلگران رسانه به دلیل اجتناب از خوردنِ برچسب غیر وطن پرستی ، از پرسش در مورد وضعیت کشور (آمریکا) در آن هنگام امتناع کردهاند برای نمونه می توان به این افراد اشاره کرد : ( چامسکی، روجکی، ویدال، اوون و ... ) و این عدم آزادی ناگهانی توسط دروغ گویی رسانه ها تداوم بخشیده شده است، و به نظر می رسد که این در تضاد یا تقابل با آزادیِ قبل از یازده سپتامبر است. این اتفاق باعث شد بار دیگر جهان بین خو و بد تقسیم شود یعنی خوب ها همان متحدان ما هستند و بد ها همان حامیان تروریسم. بار دیگر جهان به در باتلاق تبلیغاتِ اخلاقِ برده( اخلاقی که جهان را منقسم به ما و دیگری می کند. ) فرو رفت. "دیگری" که تا ان زمان درون مرزی بود، ناگهان به دشمن خارجی و تروریست بدل گشت.
اگر نویسنده در این قسمت از مقاله به نوشته ای از نایتلی اشاره می کند به همین علت است که قصد دارد این وضعیت، یعنی بیرون رفتن و خارج شدن " دیگری " را شرح دهد :
پس از یازده سپتامبر، حق و حقوق قانونی به بیرون ارجاع داده شد( حق و حقوق قانونی از پنجره فرار کرد) : هیچ وکیلی حق ندارد چرا که وکلا در شناخت موکل خود عاجز هستند. یک دانشگاه قانون پیشنهاد می دهد که استفاده از کمی شکنجه، توجیه پذیر است ... ما می توانیم تصور کنیم، که در زمان معمولی، کار رسانه های آمریکا درمان چنین داستان هایی است. (اما) در دو ماه بعد از یازده سپتامبر یعنی اکتبر و نوامبر آنها (روزنامه نگاران) مجبور شدند بگویند نگرانی وجود ندارد، این اقدام روزنامه نگاران برای فرار از برچسب " حامی تروریست" بود. (نایتلی، 2002: 149)
و بار دیگر رسانه ها سعی می کنند " دیگریِ " جدیدی را برا مخاطبان توضیح دهد آنهم دیگری در مقام یک امپراطوری شیطانی. نایتلی (2002: 155) می نویسد :
آنچه که در بحث های عمومی در رابطه با یازده سپتامبر مفقود مانده است پاسخ مناسب و قابل اعتماد به این سوال است : چرا آنها این عمل را انجام دادند؟ صرفا در مواردی بهترین جواب ما این است " آنها دیوانه هستند" یا این که " آنها مسلمان هستند " پس ما مجبوریم که همیشه در جنگ باشیم و همین جنگ باعث اعمال محدودیت در حوزه آزادی می شود. ( جنگ، ضرورتی ایجاد می کند که ما محدودیت در زمینه های آزادی را الزامی تصور کنیم)
پس از اینکه نویسنده فضای آمریکا را در دوره سه ماهه بعد از یازده سپتامبر شرح می دهد و نشان می دهد که رسانه به برای جلو گیری از برچسب خوردن ، وضعیت غیر آزادِ آمریکا را مورد انتقاد قرار نداده اند. لذا به دو روند نگران کننده اشاره می کند : از یک طرف، نشان می دهد انتقاد از خود که در جهت کوشش تکثر گرایی و پذیرش تفاوت امتیاز است و دلیلی برای بقاء است، اذعان کردن به آن خود دلیلی است برای تهدید جامعه. انتقاد از خود به هیچ وجه به معنی مدیریت کردن جهت تاسیس خود نیست بلکه زمینه ای است که در آن جامعه و رسانه رونق می گیرند.
در پایان نویسنده اشاره می کند که ممکن است بار دیگر صورت بندی کنیم و سوالات مورد تاکید خود را در زمینه های معاصر پیاده سازیم ، اما اصل اساسی در جهت تلاش به این پرسش ها( چرا رسانه ها در رابطه به یازده سپتامبر اینگونه عمل کردند؟ چرا رسانه ها از خفقان ایجاد شده بعد از حادثه انتقاد نکردند؟ و...) که نباید مورد تغافل واقع شود این است که رسانه خود در یک بستر و یک جامعه فعالیت می کنند که در این بستر رسانه ها به شدت تجاری شده اند، تجارت و سود این رسانه در نحوه تعامل با دولت و یا ملتی است که در آن کار می کنند یعنی این تجاری سازی رسانه ها بر نحوه عملکرد آنها در بازتاب و انتقاد از خود به خوبی قابل مشاهده است. با توجه به سیلی از انتقادات به رسانه های جمعی در نحوه عملکرد آنها در رابطه با موضوع انفجار دو برج سال دوهزار و یک می می توانیم درک کنیم و این چیزی است که انتقادات را موجه جلوه می دهد. (اگر بستر را در نظر بگیریم، انتقادات وارده بر سیستم رسانه های جمعی آمریکا در آن دوران موجه هستند، یعنی اینکه رسانه در نحوه تعامل خود با جامعه نوع خاصی از بازنمایی را ارئه کرده است که در نهایت به سود جامعه تمام شود. ) لازم به ذکر است که نویسنده در پایان می گوید برای تحلیل عملکرد رسانه نباید صرفاً خودِ رسانه را مورد بررسی قرار داد بلکه باید آن را در یک چارچوب و یک زمینه ای قرار داد و سپس به تحلیل ان پرداخت. به عنوان مثال باید جامعه را مورد بررسی قرار داد تا مشخص شود که چرا در زمانی اتحاد جماهیر شوروی و در دوره ای دیگر مسلمانان، به عنوان "دیگری" در معرفی شده اند.